بررسی علل تنوع مکاتب فمینیستی
در زمينه علل پيدايش مكاتب متعدد فمينيستى، به ويژه در شرايطى كه آنها حركت خود را در راستاى آزاد نمودن زن از ستم مردان مىدانند، بايد گفت: هر كدام از اين ديدگاهها و مكاتب به فراخور پيدايش و بالندگى خود، در دامن مكتبى خاص رنگ و بو و حال و هواى همان مكتب فكرى - فلسفى را اخذ نموده است؛ و اين كليت مورد اعتماد، به تناسب بستر رشد خود از عوامل و مسائل محيطى اش تأثير پذيرفته است.
بنا به نظر دريك ويلفورد، بهتر است به جاى واژه فمينيست، از فمينيستها استفاده كرد؛ زيرا گرايشات فمينيستى به قدرى مختلفند كه نمىتوان آنها را در يك مفهوم واحد جمع آورى كرد. از آنجا كه فمينيستها بر اساس آموزههاى مكاتب فكرى، فلسفى و سياسى، ديدگاههاى خود را ترويج مىدهند و علت فرودستى زنان را تحليل مىكنند؛ مىبايد علل پيدايش تنوع ديدگاههاى فمينيستى را در وابستگى جنبشهاى طرفدار حقوق زن به اين مكاتب بدانيم. از طرف ديگر، وجود و ظهور اين مكاتب مختلف فمينيستى بيانگر اين است كه فمينيسم به تنهايى يك مكتب و ايدئولوژى مستقل نيست، بلكه تنها جريانى تاريخى و اجتماعى است.
تمام فمينيستها معتقدند نژاد زن همواره تحت تبعيض مردان بوده است؛ به گونهاى كه عرصه فرهنگ و تاريخ را در نورديده و در اكثر نقاط جهان تأثير بهسزايى در عادات و رسوم مردم بر جاى گذاشته و فرودستى زنان در تمام زواياى فرهنگ ملل مختلف نمايان است. اين كلّيت مشكلى است كه تمام نحلههاى فمينيستى خود را متكفّل حل آن مىدانند؛ اما در مرحله ارائه طرح و برنامه براى حل اين مشكل دچار اختلافات فاحشى شدهاند، به طورى كه هيچ تعريف واحدى از فمينيسم ندارند.
خانم روژه كاوز ـ از فمينيستهاى مشهور ـ در اين خصوص مىگويد: «من خودم نفهميدم كه بالاخره فمينيسم چيست؟ تقريبا هيچ معنايى را به عنوان هويت اصلى تفكر فمينيسم در دنياى غرب نداريم؛ الاّ صرفا در همين حد كه زن به دليل هويت جنسىاش، گرفتار تبعيض در دنيا است و چه در نيازهاى مشخص زنانهاى و چه نيازهاى عام انسانى، همواره به خاطر جنسيتش ناديده گرفته شده است. در اين حد مىتوان توافق كرد؛ اما اين حد بسيار مبهم و كلى است و بعد از آن همه چيز در باب فمينيسم، غامض و اختلافى مىشود».
با نگاهى دوباره به عمق گرايشات فمينيستها، مىتوان دريافت كه همگى آنان به نوعى معتقد به آرمان برابرىاند. خانم نيره توحيدى شما نويسنده «فمينيسم، دمكراسى و اسلامگرايى»، معتقد است مىتوان اصول و حداقل هايى را يافت كه مورد توافق همه بوده است. لذا تعريف او از فمينيسم چنين است: اعتقاد به برابرى حقوق، فرصتها، امكانات و منزلت اجتماعى زن و مرد و تلاش در جهت از بين بردن سلطه جويى جنسى و مرد سالارى و پايان بخشيدن به ستم، تبعيض و خشونت عليه زنان.
بنابراين، آنچه تمام فمينيستها بر آن اعتقاد دارند و نقطه اشتراك آنها مىباشد؛ در دو مسئله خلاصه مىشود:
اولاً، زنان به دليل جنيست خود گرفتار تبعيض هستند. ثانيا، اين تبعيض بايد رفع شود؛ كه لازمه آن، اصلاح نظام اقتصادى، اجتماعى و سياسى است.
در نقطه مقابل، تمام فمينيسم، در دو مسئله اساسى با هم اختلاف نظر دارند؛ كه اين اختلاف، خود سبب تشكيل گروههاى متعدد فمينيستى شده است: علت فرودستى زنان و راه حل اصلاحِ وضعيت زنان.