اخلاق و گنج هاى روزى

قال على ( عليه السلام ) :

فى سَعَةِ الاَْخْلاقِ كُنُوزُ الاَْرْزاقِ ( ميزان الحكمة ، باب 1114 ، حديث 5077 ، جلد سوم ، صفحه 151 )

اخلاق خوش كليد گنج هاى روزى است .

شرح و تفسير

هنگامى كه به بحث پيرامون صفت « حُسن خُلق » در تفسير اخلاق در قرآن ، جلد 3 ، صفحه 135 رسيديم ، دامنه اين بحث را بسيار گسترده يافتيم و على رغم مطالعات قبلى پيرامون اين موضوع ، تعبيراتى در قرآن و احاديث يافتيم كه در كمتر مسأله اى ديده مى شود !

به عبارت ساده تر ، حسن خلق ، خوشرويى ، ادب ، برخورد مناسب با مردم ، از اساسى ترين مسايل اسلام است . روايات زياد با تعبيرات كم نظير و تأكيدات فراوان نشان مى دهد كه پيامبر ( صلى الله عليه وآله ) اهميّت بسيار زيادى براى حُسن خُلق قايل بوده است . متأسّفانه در ميان گروهى از مسلمانان يا به اين مسأله اهميّت داده نمى شود ، يا بر خلاف آن عمل مى شود تا آن جا كه بعضى خيال مى كنند كه آدم خوب بايد عبوس ، ترشرو ، خشن ، خشك و بداخلاق باشد ! در حالى كه اين اشتباه بزرگى است .

در واقع آنچه در اين روايت آمده يكى از فوايد دنيوى اخلاق خوش است . تجربه نشان داده كسانى كه اخلاق خوشى داشته اند ، كار و زندگى آن ها هم رونق داشته است.  چهل سال قبل آمارى از رونق كسب و كار برخى از كسبه ديدم كه طبق آن آمار ، كسبه خوش اخلاق 70% و كسبه بداخلاق 30% موفّق بودند ؛ يعنى سهم خوش اخلافى 40% است ! چرا كه حسن خلق مردم را به سوى خود مى كشاند و اخلاق بد دافعه دارد .

همه مسلمانان مخصوصاً كسانى كه با مردم برخورد بيش ترى دارند بايد اخلاقى نيكو داشته باشند ، كه اخلاق خوش هم جامعه را آباد مى سازد و هم باعث طول عمر مى شود ، چنانكه در حديث آمده است : اِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلْقِ يَعْمُرانِ الدّيارَ وَ يَزيدانِ فِى الاَْعْمارِ (ميزان الحكمة ، باب 1114 ، حديث 5077 ، جلد سوم ، صفحه 151 )

سؤال : چرا حسن خلق باعث وسعت روزى مى شود ؟

پاسخ : در مثال فوق مشترى زمانى از يك كاسب جنس مى خرد كه به او اعتماد كند . اگر نسبت به كاسب مشكوك و بدبين باشد از او فرار مى كند . بنابراين كاسب بايد اعتماد مشترى را جلب كند و يكى از طرق جلب اعتماد برخورد خوب است . مشترى حسن خلق فروشنده را به حساب درستى و امانت و صداقت و اعتماد او مى گذارد .

شخصى نقل مى كرد كه براى معالجه به يكى از كشورهاى غربى رفته بودم ، پس از پايان معالجه و پذيرايى بسيار شايسته ، درخواست صورت حساب كردم ، آن ها در كمال ادب و احترام گفتند : در اين باره عجله نكنيد ، شما به سلامت به ايران بازگرديد ، آن گاه ما صورت حساب را براى شما ارسال مى كنيم و شما هزينه بيمارستان را سر فرصت به شماره حسابى كه درون آن نامه است ارسال داريد !

در مقابل ، بيمارستان هايى در كشور اسلامى ما وجود دارد كه تا پول نگيرند ، بيمار را اساساً پذيرش نمی کنند ! اين كجا و آن كجا ؟

متأسّفانه آنچه را حضرت على ( عليه السلام )نسبت به آن بيمناك بود ـ سبقت ديگران در عمل به اسلام ـ در برخى از امور تحقّق يافته است .

 

احسان و نيكوكارى

قال على ( عليه السلام ) :

نِعْمَ زادُ الْمَعادِ الاِْحْسانُ اِلَى الْعِبادِ ( غرر الحكم ، جلد 6 ، صفحه 161 ، حديث 9912 )  و قال فى رواية اخرى : رَأْسُ الاْيمانِ الاِْحْسانُ اِلَى النّاسِ (غرر الحكم ، جلد 4 ، صفحه 52 ، حديث 5253 )

احسان و كمك به بندگان خدا ، زاد و توشه مناسبى براى جهان پس از مرگ است . و در روايت ديگرى فرمود : كمك به مردم بخش مهمّى از ايمان است .

شرح و تفسير

يكى از بركات حكومت اسلامى « جشن عاطفه ها » ، « جشن نيكوكارى » ، « طرح إكرام » و طرح هاى مشابه آن است ، كه مردم براى كمك به اقشار محروم جامعه بسيج مى شوند . بدون شك كمك به مردم از عبادت هاى مهم ، بلكه يكى از مهم ترين عبادات است .

بدين جهت حضرت على ( عليه السلام ) در روايت اوّل اين كار را بهترين زاد و توشه جهان آخرت معرّفى مى نمايد . اگر اين روايت را در كنار آيه 197 سوره بقره « زاد و توشه برگيريد ، كه بهترين زاد و توشه تقوى است » بگذاريم روشن مى شود كه احسان زاييده تقوى ، و تقوى زاييده احسان است . بنابراين انگيزه اصلى مردم از كمك ها ، برخواسته از تقوى و اعتقادات آن هاست و در حقيقت اسلام قوى ترين مشوّق احسان و نيكوكارى است .

در روايت دوم رابطه احسان و ايمان مطرح شده است ، انسان ضعيف الايمان احسان نمى كند ، ولى مؤمنان راستين اهل احسانند . جالب اين كه در اين روايات تنها احسانِ به مسلمانان يا مؤمنان مطرح نشده است ، بلكه در يكى احسان به بندگان خدا و در ديگرى احسان به مردم مطرح شده است و مفهوم آن اين است كه حتّى نيكى به فقراء و نيازمندانِ غير مسلمان باعث فزونى تقوى و ايمان مى گردد ، زيرا خداوند تمام بندگانش را دوست دارد و كسى كه بندگان خدا را دوست داشته باشد ، خدا را دوست دارد . بدين جهت احسان به هر نيازمندى مشروع و پسنديده است .

 آثار احسان و نيكوكارى

احسان دو رقم تأثير دارد : تأثيرى در احسان كننده ( مُحْسِنْ ) دارد ، و تأثيرى ديگر در احسان شونده . تأثيرى كه اين عمل در احسان كننده دارد ، بسيار مهم تر از تأثير آن در احسان شونده است . ( برخلاف آنچه معمولا تصوّر مى شود و بدين جهت در بسيارى از موارد احسان همراه با منّت و آزار و اذيّت است ) . جالب اين كه قرآن مجيد درباره زكات ، كه نوعى احسان است ، تعبير به « تُطَهِّرُهُمْ » و « تُزَكّيهِمْ » دارد (سوره توبه آيه 103 ) ؛ يعنى احسان باعث « طهارت » و « تزكيه » احسان كننده مى شود ، به رشد اخلاقى او كمك مى كند و باعث از بين رفتن صفات زشت و رذيله او مى گردد .

شاهد اين مطلب روايتى است كه مى گويد : صدقه اى كه به فقير مى دهيد قبل از اين كه به دست فقير برسد ، به دست خدا مى رسد!

آيه انفاق (آيه 261 سوره بقره ) هم به خوبى دلالت بر اين مطلب دارد ، كه انفاق باعث رشد و نموّ انفاق كننده مى گردد . ( صحيح مسلم ، جلد 2 ، صفحه 702 ، به نقل از مثال هاى زيباى قرآن ، جلد اوّل ، صفحه 109 )

نكته آخر اين كه احسان نه تنها طهارت فردى را به دنبال دارد ، بلكه باعث طهارت اجتماعى نيز مى گردد ؛ زيرا يكى از عوامل مهمّ بسيارى از گناهان اجتماعى فقر است ، و هنگامى كه در سايه احسان فقر برچيده شود ، جامعه نيز پاك مى گردد .

آيا همه جا اكثريّت معيار است ؟

قال على ( عليه السلام ) :

اَيُّهَا النّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا فى طَريقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِهِ ( نهج البلاغه ، خطبه 201 )

اى مردم ! در طريق هدايت از كمى طرفداران آن وحشت نكنيد .

شرح و تفسير

يكى از آفت هاى عقل انسان ، تسليم شدن در برابر اكثريّت كمّى جامعه است ، كه از آن در آيات قرآن و روايات معصومان (عليهم السلام ) نهى شده ؛ بلكه در برخى از اين آيات ، به مدح اقليّت و مذمّت اكثريّت پرداخته شده است ؛ مثلا در آيه شريفه 116 سوره انعام مى خوانيم ( وَ اِنْ تُطِعْ اَكْثَرَ مَنْ فِى الاَْرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللهِ ) اگر از بيش تر كسانى كه در روى زمين هستند اطاعت كنى ، تو را از راه خدا گمراه مى كنند . علاوه بر اين ، در بيش از ده آيه اكثريت به جهالت ، و در 5 آيه به ناسپاسى ، و در 4 آيه به فقدان ايمان ، توصيف شده است .

حال با توجّه به آنچه از آيات و روايات استفاده مى شود ، كه اكثريّت مذمّت شده ، و از سوى ديگر در دنياى امروز همه جا سخن از اكثريّت ها است ، و امروزه بسيارى از مسايل سرنوشت ساز بشر ، بر محور رأى اكثريّت دور مى زند ، معيار چيست ؟

پاسخ اين است كه جوامع بشرى متفاوت است ، اگر در جامعه اى صالحان ، متوليّان امور آن باشند ، بدون شك تبعيّت از اكثريّت تقوى و صلاح است ، ولى اگر هواپرستان متوليان امور جامعه اى بودند ، هيچ گاه اسلام تبعيّت از اكثريّت هواپرست را سفارش و توصيه نمى كند ؛ زيرا با منطق و عقل سازگار نيست .

به تعبير ديگر اسلام تابع اكثريّت كيفى است ، نه اكثريّت كمّى ! به همين جهت خداوند متعال در آيه شريفه هفتم سوره هود و دوم سوره ملك مى فرمايد : ( لِيَبْلُوَكُمْ اَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلا ) و نفرمود : ( اَكْثَرُ عَمَلا ) ، چون اكثريّت كيفى مهمّ است ، نه اكثريّت كمّی ! ولى توجّه اين نكته مهمّ است كه مسأله اكثريّت در دنياى امروز ، راه چاره بيچارگى است ! زيرا معيارى براى اكثريّت كيفى در جوامع غير دينى وجود ندارد و همه مدعى هستند كه بهترين هستند . بنابراين براى حفظ نظام جامعه ناچارند طبق نظر اكثريّت عمل كنند ؛ هر چند به مقتضاى آن ، يك عالم دانشمند و مدير و مدبّر يك رأى ، و يك فرد بى سواد ناآگاه هم يك رأى داشته باشد ! بنابراين آيات مزبور و مانند آن ناظر به يك جامعه سالم و صالح نيست .

پيام اين حديث
ما نبايد در زندگى اخلاقى خويش تابع اكثريّت ها باشيم ، هر چند مجبوريم در زندگى سياسى تابع باشيم . بنابراين اگر اكثريّت مردم روى زمين مال حرام مى خورند و پرهيز نمى كنند ، ما نبايد به رنگ جماعت اكثريّت درآييم . اگر اكثريّت مردم به هنگام به خطر افتادن منافع خويش دروغ مى گويند ، ما نبايد از صف راستگويان ، به بهانه در اقليّت بودن آن ها ، خارج شويم و از كمى تعداد و نفرات صادقين بترسيم و در صف دروغگويان درآييم . انسان مؤمن در مسايل اخلاقى بايد مستقل باشد ، يعنى اگر تمام مردم روى زمين ( فرضاً ) آلوده شراب شدند او نبايد از تنهاييش در اين مسير به خود هراس راه دهد و از منطق رسواى « خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو ! » پيروى كند . يا بگويد : « چه كسى راست مى گويد كه ما راست بگوييم ؟ » و مانند اين ها ؛ زيرا بدون شك فرداى قيامت اين بهانه ها پذيرفته نيست . زمانى انسان صالح مى شود و در مسير سلوك الى الله قرار مى گيرد ، كه نگاه نكند ديگران چه مى گويند ، بلكه بنگرد خداوند چه مى گويد .

پروردگارا ما را همواره در طريق حق بدار ، و وحشت تنهايى در راه حق را از ما ذايل كن .

آفت ها !

قال على ( عليه السلام ) :

لِكُلِّ شَىْء آفَةٌ ( ميزان الحكمه ، باب 97 ، حديث 514 ، جلد اوّل ، صفحه 110 )

هر چيزى آفتى دارد ( در هر كار مراقب آفت ها باشيد ) .

شرح و تفسير

هر چيزى در جهان هستى ، همان گونه كه در روايت بالا آمده ، آفت يا آفت هايى دارد ; يعنى تمام موجودات عالَم آسيب پذيرند و نمى توان چيزى پيدا كرد كه بى آفت باشد . به عنوان نمونه بدن خود ما انسان ها چقدر آسيب پذير و پرآفت است . انواع و اقسام بيمارى ها ، كه از مرز هزاران نوع بيمارى مى گذرد ، همواره سلامت انسان را تهديد مى كند . بدين جهت رشته هاى مختلف پزشكى براى مداواى آن ها به وجود آمده است ، حتّى آفات يك عضو ( مثلا چشم ) آن قدر زياد است كه در جهان كنونى يك طبيب نمى تواند در همه مشكلات چشم متخصّص شود ; بلكه چشم متخصّص هاى مختلفى دارد . روح انسان نيز چنين است ; نباتات ، حيوانات ، جامعه انسانى و خلاصه همه چيز آفت دارد .

با توجّه به اين اصل كلّى و فراگير ، بايد در هر موفّقيت و موهبتى با دقّت مراقب آفات آن باشيم و گرنه پيروزى ها و نعمت ها در معرض خطر قرار مى گيرد . حضرت على ( عليه السلام ) در ادامه اين سخن آفت نزديك به سى نعمت را بيان كرده ، كه در اين جا به چهار مورد آن مى پردازيم :

1-    آفَةُ الْوَرَعِ قِلَّةُ الْقِناعَةِ : آفت مهمّ تقوى و نقطه آسيب پذيرى آن قانع نبودن در زندگى است . ( ميزان الحكمة ، باب 97 ، حديث 537 ، جلد اوّل ، صفحه 111 ) .  چيزى كه انسان را به حرام مى اندازد ، چيزى كه آدمى را حريص بر استفاده از اموال شبهه ناك مى كند ، چيزى كه افراد ضعيف الايمان را به سوى ترك خمس و زكات سوق مى دهد ، چيزى كه باعث مى شود تا انسان براى كسب اموال بيش تر به آب و آتش بزند ، قانع نبودن است ! اگر زندگى انسان آميخته با قناعت باشد ، اداره آن آسان است . در حالات هارون الرشيد نوشته اند كه در جشن عروسى يكى از فرزندانش به جاى نُقل و سكّه ، قطعه هايى از كاغذ كه بر روى هر كدام نام يك آبادى نوشته شده بود بر سر عروس خود مى ريخت ! ( اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 118 ) . روشن است وقتى كسى بخواهد اين كار را كند نمى تواند به حلال قناعت نمايد ، بلكه به ناچار آلوده به غصب و غارت و چپاول و دزدى و ساير كارهاى خلاف مى شود ، ولى اگر قناعت كند دست به اين كارها نمى زند .

2-    آفَةُ الْقَوِىِّ اسْتِضْعافُ الْخَصْمِ : آفت نيرومند ، كوچك شمردن دشمنانش مى باشد . ( میزان الحكمة ، باب 97 ، حديث 541 ، جلد اوّل ، صفحه 111 ) . نقطه آسيب قدرتمندان و جوامع قوى اين است كه دشمنان خود را كوچك مى شمارند . نگوييد تهاجم فرهنگى مهم نيست ! اگر فلان روزنامه توهين كرد ، اهميّتى ندارد ! اگر فلان فيلم دهن كجى كرد ، تأثيرى ندارد و ... ؛ چون اگر دشمن را كوچك شمردى از او ضربه مى خورى .

3-    آفَةُ الدّينِ الْهَوى : هواى نفس آفت دين است . ( ميزان الحكمة ، باب 97 ، حديث 513 ، جلد اوّل ، صفحه 110 ) . هواى نفس دين انسان را بر باد مى دهد ، آفت دين يك چيز درونى به نام هواى نفس است .

آفَةُ الْعَقْلِ الْهَوى : هواى نفس آفت عقل انسان نيز هست . (ميزان الحكمة ، باب 97 ، حديث 526 ، جلد اوّل ، صفحه 111 ) . هواى نفس عقل انسان را از كار مى اندازد و انسان را پراشتباه ظاهر مى كند . هواى پرستى حجاب مى شود . هواى پرستى هم آفت دين است و هم آفت عقل . آرى همه چيز آفت دارد ، بايد آفت ها را شناخت و با آن مبارزه كرد .

آسيابى در جهنّم !

قال على ( عليه السلام ) :

اِنَّ فى جَهَنَّمَ رَحىً تَطْحَنُ ، اَفَلا تَسْئَلُونى ما طَحْنُها ؟ فَقيلَ لَهُ : فَما طَحْنُها يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ ؟ قَالَ : اَلْعُلَماءُ الْفَجَرَةُ ، وَ الْقُرّاءُ الْفَسَقَةُ ، وَ الْجَبابِرَةُ الظَّلَمَةُ ، وَ الْوُزَراءُ الْخَوَنَةُ ، وَ الْعُرَفاءُ الْكَذَبَةُ ... ( ميزان الحكمة ، باب 620 ، حديث 2922 ، جلد دوم ، صفحه 173 )

در جهنّم آسيابى وجود دارد كه همواره كار مى كند . آيا نمى پرسيد كه چه چيزى را خرد مى كند ؟ پرسيده شد : خوراك اين آسياب چيست ؟ حضرت فرمود : دانشمندان فاجر و منحرف ، قاريان فاسق ، حكمرانان ستمگر ، وزيران خائن و كارشناسان دروغگو ، خوراك آن آسياب هستند .

شرح و تفسير

آتش دوزخ براى مجازات گنهكاران كافى است . آتشى كه از درون دل ها به بيرون زبانه مى كشد ( اَلَّتى تَطَّلِعُ عَلَى الاَْفْئِدَةِ . سوره هُمزه ، آيه 7 ) . ولى براى برخى از جهنّميان ، از جمله گروه هاى پنج گانه فوق ، عذاب هاى فوق العاده اى بر آن افزوده شده ، كه علّت آن ـ در مورد گروه هايى كه در اين حديث مطرح شده ـ اين است كه از مقام و موقعيّت خويش سوء استفاده كرده اند . توجّه كنيد :

اِنَّ فى جَهَنَّمَ رَحىً تَطْحَنُ : در جهنّم آسيابى وجود دارد كه پنج گروه از انسان ها را ، همانند گندمى كه تبديل به آرد مى شود ، خرد مى كند ! آيا نمى پرسيد كه چه كسانى خوراك اين آسياب هستند ؟ مردم پرسيدند : اى اميرمؤمنان ! اين آسياب چه كسانى را آسياب مى كند ؟ حضرت در جواب پنج گروه را برشمرد :

1-    اَلْعُلَماءُ الْفَجَرَةُ : اوّلين گروه ، عالمانى هستند كه چراغ در دست دارند و راهزن دين و ايمان و عقايد و اعتماد مردمند ، عالم فاجر و منحرف همانند دزدى است كه چراغ در دست دزدى مى كند .

          چو دزدى با چراغ آيد *** گزيده تر برد كالا !

2-     وَ الْقُرّاءُ الْفَسَقَةُ : دومين گروهى كه خوراك آن آسياب هستند ، قاريان فاسق مى باشند . تفاوت « علماء فاجر » و « قاريان فاسق » در اين است كه قاريان فقط معلّمان مردم در قرآن بودند ، ولى علماء فاجر شامل معلّمان مردم در ساير علوم نيز مى شود . اين ها اگر فاسق باشند خطرات زيادى خواهند داشت و چون پست آن ها مهم است و با روح و قلب مردم ، مخصوصاً جوانان سر و كار دارند عذابشان هم شديد است .

3-     وَ الْجَبابِرَةُ الظَّلَمَةُ : جابران ستمكار سومين گروهى هستند كه خوراك آن آسياب مى باشند . خطر اين گروه در مرحله بعد از علماء فاجر و قاريان فاسق است ، چون آن ها عقيده مردم را دگرگون مى سازند ، ولى زمامداران ستمكار بر جسم مردم ستم مى كنند .

4-    وَ الْوُزَراءُ الْخَوَنَةُ : وزيران جابران ستمكار هم در آن آسياب خرد مى شوند . علّت اين كه به وزراء ، خائن و به زمامداران ، ظالم گفته شده اين است كه : اين وزراء هم به پيشوايانشان خيانت مى كنند و بيراهه را به عنوان راه به آن ها نشان مى دهند و هم به خويشتن و ملّت خويش خيانت مى كنند .

5-    وَ الْعُرَفاءُ الْكَذَبَةُ : منظور از « عرفا » در اين جا كارشناسان مى باشد . بنابراين پنجمين گروه ، كارشناسان و خبرگزاران و اهل خبره دروغگو هستند . تمام رسانه هاى جمعى كه به نوعى آلوده به دروغ و ارائه خلاف حقيقت هستند مشمول اين تعبير مى باشند ، رسانه هايى كه بايد معرّف خوبى ها و معروف ها و صراط مستقيم باشند ، آلودگى ها و دروغ ها و بى بندوبارى ها را ارائه مى كنند و مردم را غافل و گرفتار انواع بدبختى ها مى سازند .

در ضمن از اين حديث معلوم مى شود كه جامعه بر محور اين پنج گروه دور مى زند ، اگر اين ها اصلاح شوند تمام جامعه اصلاح مى شود و اگر منحرف شوند همه جامعه تباه مى گردد . و نقطه انحراف تمام اين ها يك چيز است و آن مقدّم داشتن منافع شخصى بر منافع اجتماعى و ارزش هاى مادّى بر ارزش هاى الهى !

 

آزادى انسان ها

قال على ( عليه السلام ) :

اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَ لا اَمَةً وَ اِنَّ النّاسَ كُلُّهُمْ اَحْرارٌ ( ميزان الحكمة ، باب 779 ، حديث 3556 ، جلد دوم ، صفحه 351 )

اى مردم ! از حضرت آدم ( عليه السلام ) غلام و كنيزى خلق نشده ، بلكه تمام مردم آزاد هستند .

شرح و تفسير

مخاطب حضرت در اين روايت تمام مردم هستند ; چون گروه خاصّى را مورد خطاب قرار نداده ، بلكه تمام انسان ها را مورد خطاب قرار داده است . خطاب « يا اَيُّهَا النّاسُ » در مواردى است كه جنبه حقوق بشر دارد ، ولى خطاب هايى مانند « يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا » جنبه حقوق اسلامى دارد . طبق اين روايت ، همه مردم آزادند و اساس آفرينش انسان و فرزندان آدم بر حريّت و آزادى بوده است . و اگر در جايى اين اصل نقض شود ، جنبه استثنايى دارد . اين نكته كه مسأله آزادى انسان 1400 سال قبل توسّط اسلام مطرح شده ، قابل تأمّل و دقّت است ، زيرا در آن زمان حريّت يك اصل اساسى و يك ارزش شناخته نمى شد ، برخلاف امروز كه ارزشى بودن آزادى يك امر بديهى است .

اصل لزوم آزادى مطلبى روشن ، بلكه از بديهيّات است و مورد قبول همه مى باشد و همه ملّت هاى تحت سلطه براى به دست آوردن آن مبارزه مى كنند . آنچه قابل توجّه و در خور دقّت مى باشد ، دو چيز است :

1-    چرا آزادى يك ارزش است ؟ اگر نباشد چه مى شود ؟ و اگر باشد چه رخ مى دهد ؟ متأسّفانه فلسفه آزادى چيزى است كه كمتر بدان پرداخته مى شود . فلسفه آزادى روشن است: انسان نيروها و قابليّت هايى دارد . در صورتى مى تواند اين ها را به ثمر برساند كه مانعى بر سر راه او نباشد ، بتواند آزادانه علم و دانش را فراگيرد و در مسير تكامل پيش برود ، تكامل بر دو پايه استوار است . الف : استعدادهاى درونى ب : نداشتن مانع . بنابراين فلسفه آزادى انسان ، استفاده وى از استعدادها و لياقت هاى درونى است . و روشن است كه شكوفايى استعدادهاى درونى انسان در محيطى آزاد بهتر تحقّق پيدا مى كند . رشد بوته اى كه در يك گلدان هست با بوته اى كه در يك زمين زراعتى كاشته شده قابل مقايسه نيست .

2-    چه نوع آزادى مطلوب است ؟ از آنچه در نكته اوّل گذشت روشن مى شود كه آن نوع از آزادى مطلوب است كه در مسير تكامل انسان باشد . بنابراين اين فلسفه آزادى حدود آن را تبيين مى كند ، زيرا آزادى اقسامى دارد :

آزادى مطلق : اين نوع آزادى فقط در دل جنگل ها و در بين حيوانات وحشى پيدا مى شود و بس . در چنين مكان هايى هر كسى هر كار بخواهد مى كند . و روشن است كه هيچ كسى مدافع چنين آزادى نيست .

آزادى در محدوده قوانين بشرى كه دائماً دست خوش تغيير و تفسير است : كسانى كه معتقد به دين نيستند ، ولى قانون را قبول دارند آزادى آن ها بايد در چارچوبه قانون باشد و واضح است كه قانون تضادّى با آزادى ندارد ، بلكه محافظ آن است .

آزادى در محدوده ارزش هاى الهى : آزادى پيروان مكاتب الهى در چارچوب ارزش هاى دينى است ، آن ها هرگز اجازه نمى دهند كه به نام آزادى به حريم اين ارزش هاى والاى الهى و انسانى تجاوز شود .

بديهى است نوع اوّل آزادى مطلوب هيچ بشرى نيست ، و نوع دوم سرچشمه انواع مشكلات و بدبختى هاست ، و تنها نوع سوم است كه مى تواند سعادت ما را تضمين كند و قبايى است كه براى قامت انسان دوخته شده است .

آرى ، بهشت را به بها مى دهند !

قال على ( عليه السلام ) :

لِرَجُل سَأَلَهُ اَنْ يَعِظَهُ : لا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُوا الاْخِرَةَ بِغَيْرِ الْعَمَلِ ، وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ ، يَقُولُ فِى الدُّنْيا بِقَوْلِ الزّاهِدينَ وَ يَعْمَلُ فِيها بِعَمَلِ الرّاغِبينَ ( نهج البلاغه ، كلمات قصار ، شماره 150 )

حضرت در اجابت درخواست شخصى كه از او نصيحت خواست ، فرمود : از كسانى مباش كه آخرت را بدون انجام اعمال صالح مى خواهند ، و توبه را با آرزوهاى دراز تأخير مى اندازند ، و درباره دنيا همچون زاهدان سخن مى گويند ، ولى همچون دنياپرستان عمل مى كنند .

شرح و تفسير

به راستى سخنان حضرت على ( عليه السلام ) معجزه آسا است و اين جمله از درخشان ترين آن ها است . در اين جمله سه دستور مهمّ ، كه خير دنيا و آخرت فرد و جامعه در آن نهفته ، آمده است . توجّه كنيد :

1-    بهشت را به بهانه نمى دهند ، و تنها سخن گفتن ، بدون عمل ، نجات بخش انسان نخواهد بود . تنها ادّعاى عشق به دين و ولايت و پيشوايان دين ، گره اى از مشكلات ما باز نخواهد كرد و با لقلقه زبان بدون عمل ، اميدى به آسودگى و راحتى در جهان آخرت نخواهد بود . ادّعاى دوستى و ولايت اهل البيت ( عليهم السلام ) زمانى كارساز است كه مجموعه اى از اعمال صالح و نيك به همراه داشته باشيم ، تا اگر مرتكب لغزش ها و خطاهايى شده باشيم ، ولايت و شفاعت و مانند آن ، لغزش ها و خطاها را جبران كند . در ضمن از مباحث فوق روشن مى شود مدعيان عشق به خاندان پيامبر ( عليهم السلام ) كه هيچ توشه اى از اعمال صالح ندارند چقدر در اشتباهند .

2-    توبه و بازگشت به سوى خداوند با آرزوهاى طولانى سازگار نيست . مخصوصاً كه انسان از آينده خود هيچ اطّلاعى ندارد و زمان مرگ خود را نمى داند . كسى كه نمى داند يك لحظه ديگر زنده است يا مرده ، چگونه آرزوهاى طولانى دارد ؟! و شخصى كه آرزوهاى طولانى دارد چگونه مى تواند توبه كند ؟! أجل زنگ خطر و داروى مهمّى براى درمان اين درد است . هنگامى كه اجل حضرت سليمان ( عليه السلام ) مى رسد حتّى اجازه نشستن به او داده نمى شود و در حال ايستاده قبض روح مى گردد ! ( تفسير نمونه ، جلد 18 ، صفحه 44 . و تاريخ انبياء ، صفحه 197 ) بنابراين نبايد با آرزوهاى طولانى توبه را به تأخير بيندازيم .

3-    سومين موعظه حضرت اين است : از كسانى كه بين گفتار و عملشان تفاوت وجود دارد مباش ! كسانى كه به هنگام سخن گفتن آن چنان در مورد دنيا سخن مى گويند كه گويا تارك و زاهد دنيا هستند ، ولى در مقام عمل كاملا وابسته و حريص بر دنيا مى باشند . سعى كن سخن و عملت هماهنگ باشد .

واى به حال من ، اگر از عشق على دم مى زنم ، امّا عملم هماهنگ با معاويه هاست ! سخن از معنويّت و خداپرستى و روحانيّت مى گويم ، ولى غرق در مادّى گرايى و تجمّل پرستى مى باشم !

راغبين به دنيا چه كسانى هستند ؟ آن ها كسانى هستند كه در سر دو راهى ها پشت به خدا و رو به دنيا مى كنند .

مردم هنگامى كه بر سر دو راهى قرار مى گيرند ، چند دسته اند :

نخست ، افرادى كه بى قيد و شرط راه دنيا را برگزيده و به خدا پشت مى كنند .

دوم ، گروهى كه عكس گروه اوّل عمل مى كنند و راه آخرت را در پيش مى گيرند .

و گروه سوم ، انسان هاى شكّاك و متحيّرند ، اشخاصى همچون عمر ابن سعد كه هم طالب ملك رى به قيمت شهيد كردن امام حسين ( عليه السلام )مى باشند و هم خواهان بهشت برين ، و در جنگ عقل و نفس امّاره بالاخره عقل آن ها مغلوب مى گردد ! بايد با اين معيار خود را بسنجيم ، تا معلوم شود كه از چه گروهى هستيم .

آرزوهاى طولانى !

قال على ( عليه السلام ) :

ما اَطالَ اَحَدٌ الاَْمَلَ اِلاّ نَسِىَ الاَْجَلَ و اَساءَ الْعَمَلَ (غرر الحكم و درر الكلم ، جلد 6 ، صفحه 101 ، حديث 9676 )

هيچ انسانى آرزوهاى خود را طولانى نمى كند ، مگر اين كه مرگ را فراموش مى كند و اعمال او بد مى شود .

 شرح و تفسير

آرى آرزوهاى دور و دراز ، انسان را گرفتار سوء رفتار و قبح اعمال مى كند . در زبان عرب دو لغت به معناى اميد و آرزوست ; يكى « رجاء » و ديگرى « أمَل » است ، اوّلى بار مثبت دارد و منظور از آن اميد و آرزوى سازنده است ، ولى « اَمَل » گاه بار منفى دارد و به معنى آرزوهاى غيرسازنده است . ظاهراً در فارسى « اميد » معادل « رجاء » و « آرزو » معادل « امل » است . حضرت على ( عليه السلام ) در اين روايت پرمعنى به يكى از جنبه هاى منفى « أمل » مى پردازد و تأثير سوء آن را در اعمال انسان گوشزد مى نمايد .

سؤال : راستى چرا « آرزوهاى طولانى » اين قدر بد است ؟

پاسخ : خاصيّت زرق و برق مادّى دنيا اين است كه از دور جاذبه قوى دارد ، امّا وقتى انسان به نزديك آن مى رسد به آن عادت مى كند و جاذبه خود را از دست مى دهد . مانند موادّ مخدّر كه افراد قبل از رسيدن به آن برايشان جاذبه دارد ، امّا وقتى معتاد شدند ديگر جذبه اى براى آن ها ندارد . و بايد مرتّباً مقدار آن را افزايش دهند تا در كام مرگ فرو روند .

شخصى كه اجاره نشين است و از مشكلات آن رنج مى برد آرزو مى كند كه خانه اى ملكى ، هر چند كوچك نصيبش شود و اين برايش فوق العاده جاذبه دارد ، امّا هنگامى كه به آن مى رسد ، پس از مدّت كوتاهى برايش عادى مى شود و آرزوى خانه اى بزرگ تر با امكانات بيش تر مى كند ، امّا به آن هم قانع نيست و هر روز در فكر منزل مرفّه ترى است .

هفت اقليم ار بگيرد پادشاه *** همچنان در بند اقليمى دگر !

بنابراين آرزوها مرز و پايانى ندارد ، بدين جهت اگر انسان بخواهد به آرزوهاى خويش برسد بايد تمام نيرويش را صرف رسيدن به آن نمايد و طبيعى است كه ديگر وقت و نيرويى ندارد كه صرف جهان آخرت نمايد . بدين جهت در احاديث معصومين آرزوهاى طولانى مذمّت گرديده و موجب فراموش كردن آخرت شمرده شده است(در روايتى از امام على ( عليه السلام ) مى خوانيم : « طُولُ الاَْمَلِ يُنْسِى الاْخِرَةَ ، آرزوهاى طولانى سبب فراموشى آخرت است » . " اخلاق در قرآن، جلد سوم ، صفحه 188 " ) .

اين مطلب را نيز در نظر داشته باشيم كه زيادى نعمت ، كه معمولا آرزوهاى طولانى در راستاى تحصيل آن است ، در بسيارى از موارد مايه بدبختى است ! حضرت رسول ( صلى الله عليه وآله ) از بيابانى عبور مى كردند ، فرمود : برويد مقدارى شير بياوريد و پول آن را هم به صاحب حيوان بدهيد . صاحب آن حيوان از دادن شير به پيامبر( صلى الله عليه وآله ) امتناع ورزيد ! پيامبر ( صلى الله عليه وآله ) دعا كرد كه اموالش زياد شود ! از آن جا گذشتند و به شبان ديگرى رسيدند و همان تقاضا را مطرح كردند . آن شبان ادب كرد و به سرعت مقدارى شير در اختيار پيامبر ( صلى الله عليه وآله ) و همراهان قرار داد . حضرت دست به دعا برداشت و فرمود : خدايا ! به اندازه كفاف و عفاف به او نعمت ارزانى دار ! اصحاب از تفاوت اين دو دعا ، براى آن دو نفر پرسيدند ؟ حضرت فرمود : زيادى نعمت براى شخص اوّل مايه رنج و عذاب است ( بحار الانوار ، جلد 69 ، صفحه 61 ، حديث 4 ) .

آداب خريد و فروش

قال على ( عليه السلام ) :

وَ لْيَكُنِ الْبَيعُ بَيْعاً سَمْحاً بِمَوازينِ عَدْل وَ اَسْعار لا تُجْحِفُ بِالْفَريقَيْنِ مِنَ الْبايِعِ وَ الْمُبْتاعِ فَمَنْ قارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ اِيّاهُ فَنَكِّلْ بِه وَ عاقِبْهُ فى غَيْرِ اِسْراف « نهج البلاغه ، نامه 53 ، (عهدنامه مالك اشتر) »

بايد معاملات با شرايط آسان صورت گيرد ; با موازين عدل و نرخ هايى كه نه به فروشنده زيان برساند و نه به خريدار ! و هرگاه كسى پس از نهى تو از احتكار ، به چنين كارى دست بزند ، او را كيفر كن ! و در مجازاتش بكوش ، ولى زياده روى نكن .

شرح و تفسير

سه مشكل مهمّ جامعه ما را تهديد مى كند :

1-    تهاجم فرهنگى دشمن ، كه بى رحمانه عقايد و آداب و رسوم ملّت مسلمان را هدف قرار داده است .

2-    ايجاد اختلاف و رخنه در صفوف يكپارچه و متّحد مسلمانان ، كه از ابزارهاى كهنه دشمنان است .

3-    تورّم و گرانى بى حساب ، كه با سوء مديريّت خودى ها ، يا كارهاى حساب شده دشمن پديد مى آيد .

در مورد مشكل سوم ، كه موضوع روايت فوق نيز مى باشد ، توجّه به نكاتى لازم است :

الف) تورّم و گرانى در حدّ معقول و شناخته شده قابل تحمّل و تحليل اقتصادى است . امّا نرخ هاى ساعتى و قيمت هاى ناپايدار ، كه هر لحظه در حال تغيير است ، نوعى هرج و مرج و غارت اقتصادى است . و اين جاست كه حكّام شرع بايد در مقابل اين مسأله بايستند و با عوامل آن برخورد مناسب كنند .

ب) از نظر شرع دست قانون گذاران بسته نيست ; زيرا اين كه گفته مى شود قيمت كالا حدّ معيّنى ندارد ، بلكه تابع توافق خريدار و فروشنده است ، مربوط به شرايط عادى اقتصادى است ; ولى حكومت اسلامى مى تواند در شرايط غيرعادى نرخ كالاها را مشخّص كند و گرنه بعضى از مردم ديگران را همانند گرگ مى خورند . بنابراين طبق عناوين ثانويّه و در شرايط ويژه اقتصادى ، مى توان نرخ كالاها را مشخّص كرد و متخلّفين را مجازات نمود . بلكه از حديث فوق استفاده مى شود كه نظارت حكومت به عنوان اوّلى لازم است و وجود انواع تعزيرات ، كه روى حساب و كتاب باشد ، لازم و ضرورى است .

ج) همه مردم بايد در چنين زمان هاى حسّاس همكارى نمايند و با خوددارى از خريد كالاهاى گران ، عملا با گران فروشان مبارزه كنند .

د) آخرين نكته اين كه حكومت اسلامى بايد لااقل در زمانى كه گران فروشى مردم را تحت فشار قرار داده ، نرخ هاى خود را جابجا نكند .

با رعايت نكات چهارگانه بالا مى توان گرانفروشى را كنترل كرد ، تا اسلام و انقلاب را تهديد نكند .

آثار مهمّ ذكرها !

قال على ( عليه السلام ) :

يا كُمَيْلُ ! قُلْ عِنْدَ كُلِّ شِدَّة « لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ » و قُلْ عِنْدَ كُلِّ نِعْمَة « اَلْحَمْدُلِلّهِ » تُزْدَدْ مِنْها ، وَ اِذا اَبْطَأَتِ الاَْرْزاقُ عَلَيْكَ « فَاسْتَغْفِرِ اللهَ » يُوَسَّعُ عَلَيْكَ فيها ( بحار الانوار ، جلد 74 ، صفحه 270 )

ترجمه

اى كميل : در مواجهه با هر مشكلى بگو : « لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ » خداوند كفايت آن مشكل را مى كند و هرگاه نعمتى به تو رسيد بگو : « اَلْحَمْدُلِلّهِ » تا سبب فزونى نعمت گردد ، و هرگاه روزى تو به تأخير افتاد ، « استغفار كن » كه باعث گشايش روزى است .

شرح و تفسير

از سوى معلّمى بزرگ همچون على ( عليه السلام ) براى شاگرد مستعدّى چون كميل ، سه ذكر بسيار عالى و مهمّ براى سه هدف بزرگ بيان شده است . آرى همه چيز در نزد معصومين ( عليهم السلام ) هست ; حتّى اوراد و اذكار ، و نيازى به ديگران نمى باشد . گفتن سه ذكر فوق ، در سه زمان مخصوصى كه در روايت آمده است ، آثار مهمّى دارد ; ولى آنچه كه مهمّ است توجّه به اين نكته كه : « ذكر ، فقط لقلقه زبان نيست » بنابراين ، اگر به مفهوم اين ذكرهاى جالب ، توجّه نكنيم و پيام آن ها را در جامعه پياده نكنيم ، آن آثار را نخواهد داشت .

معناى ذكر « لا حول و لاقوّة الا بالله » اين است كه تمام قدرت ها به دست خداست و حلاّل همه مشكلات اوست و هر چه هست از ناحيه اوست . اگر اين معنى را باور كنيم و در نتيجه با تمام وجود به در خانه او برويم و ايمانمان به اين مفاهيم قوى شود ، يعنى حالتى شبيه حالت غريق در دريا پيدا كنيم ، كه جز قدرت خداوند به هيچ چيز ديگر فكر نكنيم ، خداوند در مشكلات ما را كفايت خواهد كرد .

پيام ذكر « الحمدلله » اين است كه با رسيدن به نعمتى مغرور نشويم و حقيقتاً نعمت را از جانب او بدانيم ، از آن سوء استفاده نكنيم ، بخل نورزيم ، در اين صورت نه تنها نعمت باقى مى ماند ، بلكه فزونى مى يابد .

و ذكر سوم « استغفراللّه » نيز چنين است . معناى استغفار اين است كه ديگر به سراغ گناه نرويم ; زيرا يكى از عوامل معضلات اقتصادى در جامعه گناهان است ، جامعه گناهكار جامعه فقيرى نيز خواهد بود ( تحقيقى پيرامون نماز باران ، صفحه 81 به بعد ) . البتّه بروز اين مشكلات به هنگام گناه ، زنگ بيدارباشى است براى مؤمنان .

با اين بينش ، بروز مشكلات فوق خود نعمت است ، بدين جهت خداوند كفّار را به حال خود رها كرده و براى بيدارى آن ها زنگ بيدارباش نمى زند ، تا در گناهان خويش غرق شوند .

آثار متفاوت عفو و بخشش

قال على ( عليه السلام ) :

اَلْعَفْوُ يُفْسِدُ مِنَ اللَّئيمِ بِقَدْرِ اِصْلاحِه مِنَ الْكَريمِ ( بحارالانوار ، جلد 74 ، صفحه 419 )

ترجمه

عفو و بخشش به همان مقدار كه اگر از سوى كريم باشد باعث اصلاح مى شود ، اگر از ناحيه لئيم باشد باعث إفساد است .

شرح و تفسير

اين حديث شريف را به دو شكل مى توان تفسير نمود :

تفسير اوّل : انسان كريم هنگامى كه شخص خطاكارى را مورد عفو و بخشش خويش قرار دهد محبّت او را جلب مى كند ; چرا كه عفو او آميخته با بزرگوارى و تواضع است ، ولى عفو و گذشت انسان هاى لئيم و پست ، چون آميخته با منّت و آزار است ، سبب إفساد مى شود . و اين در واقع مصداقى از مصاديق ( قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَة يَتْبَعُها اَذىً وَ اللهُ غَنِىٌّ حَليمٌ ) « گفتار پسنديده ( در برابر نيازمندان ) ، و عفو ( و گذشت از خشونت هاى آن ها ) ، از بخششى كه آزارى به دنبال آن باشد ، بهتر است ; خداوند بى نياز و بردبار است » ( سوره بقره ، آيه 263 ) مى باشد .

تفسير دوم : در تفسير اوّل عفو و بخشش گاه از سوى « كريم » و گاه از سوى « لئيم » بود ، كه در خطاكارى كه مورد عفو قرار گرفته دو عكس العمل متفاوت داشت ، ولى طبق تفسير دوم عفو و بخشش گاه در مورد شخص « كريم » و گاه نسبت به شخص « لئيم » كه مرتكب خطا شده اند و مورد عفو قرار گرفته اند ، مى باشد . طبق اين تفسير معناى روايت چنين مى شود : اگر آدم هاى كريمِ خطاكار مورد عفو قرار گيرند موجب إصلاح آنان مى گردد ، ولى عفو انسان هاى پست و لئيم نه تنها موجب اصلاح آنان نمى شود ، بلكه از آن سوء استفاده مى كنند و جسور و جرى شده و به فساد بيش تر مى پردازند ، پس نتيجه عفو آنان إفساد است .

پيام اخلاقى اين روايت اين است كه عفو و گذشت هم حساب و كتابى دارد ، هنگامى كه پيغمبر اكرم ( صلى الله عليه وآله ) مكّه را فتح كرد ، فرمان عفو عمومى صادر فرمود ( فروغ ابديّت ، جلد دوم ، صفحه 338 ) . اين عفو و گذشت اثر بسيار مطلوبى در غالب مردم مكّه گذارد ، ولى چند نفر را كه اصلاح پذير نبودند استثناء كرد و فرمان قتل آن ها را صادر نمود . قرآن مجيد در مورد ثمره اين عفو عمومى مى فرمايد : ( يَدْخُلُونَ فى دينِ اللهِ اَفْواجاً ) « آن ها ( مردم مكّه ) به صورت گروه گروه به دين اسلام مى گرويدند » ( سوره نصر ، آيه 2 ) . اين اقبال عمومى به اسلام ، كه بدون هرگونه اجبار و اكراهى بود ، ثمره عفو و بخشش پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) بود . اين مسأله براى همه ، مخصوصاً براى رهبران جامعه ، درس بزرگى است . عفو و بخشش در آيات قرآن مجيد و روايات ، به صورت گسترده مطرح شده است ( ميزان الحكمة ، جلد 6 ، صفحه 358 به بعد ) .

 

آغاز همه كارها به نام خدا

قال على (عليه السلام) :

كُلُّ اَمْر ذى بال لَمْ يُذْكَرْ فيهِ اسْمُ اللهِ فَهُوَ اَبْتَرُ

هر كار داراى اهميّتى كه بدون ياد خدا آغاز گردد ، به سرانجام نمى رسد . " بحار الانوار ، جلد 73 ، صفحه 305 و جلد 89 ، صفحه 242 "

شرح و تفسير

ياد خداوند در تمام اعمال و گفتار انسان مؤثّر است و غفلت از آن نتيجه منفى دارد . بر اين اساس در اين روايت شريف توصيه به ذكر نام الله در هر كارى شده است و روشن است كه منظور از بردن نام خدا و آغاز هر كارى به نام او ، فقط گفتن بسم الله نيست ، بلكه هدف اين است كه خداوند در تمام اعمال ما حضور داشته باشد ، بدين جهت در اين روايت ، بر خلاف روايات مشابه ، به جاى «لَمْ يُبْدَأْ» ( جامع الصغير ، جلد 2 ، صفحه 277 ، حديث 6284 ) جمله «لَمْ يُذْكَرْ» آمده است . كه نه تنها در شروع كار ، بلكه در ادامه كار هم ذكر الله لازم است .

چگونه خدا را ياد كنيم ؟

ذكر الله و به ياد خالق و آفريدگار جهان هستى بودن انواعى دارد ، برترين آن اين است كه انسان بداند او وجودى است وابسته ، كه بدون تكيه بر خداوند ، حتّى براى يك لحظه ، نمى تواند به زندگى خود ادامه دهد . وابستگى ما انسان ها ، بلكه تمام موجودات جهان هستى به خداوند متعال ، مانند وابستگى نور چراغ ها به منبع انرژى است كه در ابتدا و ادامه نياز به آن منبع دارد . اگر انسان به اين مرحله از ياد خدا برسد و از آن غفلت نكند ، بدون شك متحوّل و دگرگون مى گردد و ديگر به هيچ كس جز خدا تكيه نمى كند و امكان ندارد كه آلوده به گناه شود . زيرا چنين انسانى همواره خويش را در محضر خدا مى بيند و تمام نعمت ها و در يك جمله هستى اش را از ناحيه او مى داند و روشن است كه چنين انسانى هرگز گرفتار معصيت نمى شود . گناهان در لحظه هايى رخ مى دهد كه انسان از خدا غافل مى شود(اخلاق در قرآن، جلد دوم) . انسانى كه دائماً به ياد اوست گناه نخواهد كرد .

110 سرمشق از سخنان امام علی (ع) ، آیت الله مکارم شیرازی