زیرشاخه های فمینیسم اسلامی  

1- فمينيسم سياسى:

بيش‏تر متفكران غير مذهبى كه گرفتار محدوديت‏هاى دولت اسلامى بودند، متعلق به فمينيسم سياسى مى‏باشند. آنان شكست خورده‏هاى نظام سياسى موجود در ايران هستند كه معتقدند بايد شكست سياسى خود را با پيوستن به جنبش‏هاى بين‏المللى جبران كنند.( فمينيسم اسلامى و جنبش زنان ايرانى، حامد شهيديان، ايران نامه، پاييز 77) بيش‏تر فعاليت اين گروه در خارج از كشور صورت مى‏گيرد. آنان بر اين باورند كه با قدرت گرفتن اسلام‏گرايان و اصول‏گرايان، در واقع دستاوردهاى آموزشى و اجتماعى دوران پس از استقلال زائل مى‏شود و زن از حوزه اجتماعى رانده و نقش او به شوهردارى و بچه دارى محدود مى‏شود. از اين رو، تأكيد بيش از اندازه بر روابط آزاد زن و مرد، آزادى زنان و انتقاد از خانواده بر اساس تئورى‏هايى است كه نظريه پردازان نظم نوين جهانى براى مهار پديده بنياد گرايى اسلامى پيشنهاد كرده‏اند.

 2- فمينيسم متجددانه:

اين رويكرد سعى دارد با حفظ ماهيت و ساختار متجددانه فمينيسم، مسائل و معضلاتى را كه دامنگير زنان مسلمان ايران شده است، حل و فصل نمايد و با تغيير ارزش‏هاى سنتى و پيش فرض‏هاى حاكم بر نگرش به زن، به اين هدف برسد. برخى از اين نوانديشان در صدد ارائه فقهى پويا براى زنان هستند كه در آن مقتضيات زمان و مكان لحاظ شده باشد. آنان گرچه اجتهاد در فروع و دست‏يابى به نظريات جديد براى حل مسائل موجود در فقه زنان را ضرورى مى‏دانند، اما آن را كافى نمى‏دانند و معتقدند مشكل، در نهايت فقط از طريق اجتهاد در مبانى و دست‏يابى به منظرهاى جديد حل خواهد شد.( نوانديشى دينى و فقه زنان، عليرضا علوى تبار، مجله زنان، شماره 57)

حاميان فمينيسم متجددانه، دو گره زير مى‏باشند:

الف) فمينيسم سكولار

كه الزاماً اعتقادى به اسلام ندارند و سكولاريسم را تنها راه پيشرفت زنان مى‏دانند و رهايى آنان را در تحقق الگوها و ارزش‏هاى برآمده از فرهنگ غرب تلقى مى‏كنند؛ اما از آن‏جا كه هيچ تحولى در ايران بدون توجه به مذهب رخ نمى‏دهند نظريه‏هاى فمينيستى خود را در پوشش دين بيان مى‏كنند. آنان در عين اظهار تدين، از قوانين مدنى و جزايى حاكم در باب مسائل زنان انتقاد مى‏كنند و استفاده ابزارى از دين مى‏نمايند. تكيه بر مباحث حقوقى زنان، درخواست تشابه حقوق زن و مرد، نگاه غرب گرايانه به زن و خانواده، از ويژگى‏هاى اين نگرش است. اين نگرش به علت نداشتن پشتوانه‏هاى تئوريك، فاقد بينش لازم براى ارائه طرح‏هاى كلان در زمينه مسائل زنان است. لذا با برخوردهاى سلبى و مخالفت با قانون شخصى و مواد قانونى مربوط به اختلاف ديه، قصاص و ارث زنان، خود را در عرصه دفاع از حقوق زنان مطرح ساخته، براى خود هويتى دست و پا كرده‏اند.

ب) فمينيسم ايرانى - اسلامى؛

اين نگرش به مقتضاى ادله دينى، تقابل بين زن و مرد را مى‏پذيرد؛ اما برترى يكى بر ديگرى را نه. اين گروه مذهبى كه از درون نوانديشان دينى بيرون آمده است، به دليل زبان مشترك با حاكمان جامعه، توانايى آن را دارند كه در ارتباط با مسائل زنان، با حكومت به گفتمان بپردازد. در واقع، اين گروه بخشى از خواسته‏هاى اجتماعى، سياسى و فرهنگىِ زن ايرانى را به زبان اسلامى ترجمه كرده و به مسئولان انتقال داده است.

مکتب های فمینیستی

1- فمينيسم ليبرال:

بنابراين مكتب، براى احقاق حقوق زنان، بايد در چارچوب حكومت‏هاى ليبرالى مبارزه كرد. بر اساس اين ديدگاه، حكومت بر درستى بنا شده، اما حقوق و امتيازاتى كه اعطا مى‏كند بايد به زنان همه تعميم يابد.

اعتقاد پيروان اين مكتب اين است كه نقش‏هاى جنسيتى و پيش داورى‏هاى تبعيض‏آميز، باورهاى پذيرفته شده درباره تفاوت‏هاى طبيعى در جنس و روابط اجتماعى است كه سر نوشت متفاوتى براى زن و مرد رقم مى‏زند. در نتيجه، ليبرال‏ها مخالف نقش‏هاى كليشه‏اى(چهار تلقى از فمينيسم، اليسون جگر، ترجمه س. اميرى) در خانواده و جامعه هستند.

ليبرال‏ها اصل را بر آزادى عملكردها، لذت جويى و رضايت خود محورانه افراد قرار داده‏اند و نسبت به نقش مادرى و همسرى در خانواده‏هاى سنتى، از آن‏رو كه محدود كننده تمايلات افراد خانواده است، بدبين هستند. از نظر آنان مى‏توان با اصلاح قوانين و ساختار سياسى و اجتماعى، جامعه‏اى با اهداف تساوى طلبانه ساخت.

آرمان آنها تحقق جامعه‏اى دو جنسيتى است؛ جامعه‏اى كه اعضاى آن از نظر جنس مذكر يا مؤنث هستند، اما ويژگى‏هاى زنانه يا مردانه با اختلافات فاحش نشان نمى‏دهند. اينان معتقدند از راه تغيير قوانين و ايجاد فرصت‏هاى بيش‏تر آموزشى و اقتصادى و ورود زنان به حيطه امور اجتماعى، مى‏توان به اين آرمان دست يافت.

2- فمينيسم ماركسيست:

محور اصلى توجه فمينيست‏هاى ماركسيست، توجه به نقش اختلافات طبقاتى و تحول ابزار توليد در وقوع تحولات فرهنگى و اجتماعى است. اين فمينيسم حاصل تلاش زنانى است كه ماركسيسم را گسترش دادند تا از عهده توضيحى قابل قبول براى فرودستى و بهره كشى از زنان در جوامع سرمايه دارى برآيند؛ هر چند كه خود معترفند نظريه ماركسيم در شكل اوليه خود، قادر به توضيح قابل قبولى در اين خصوصى نيست؛ زيرا حتى خودِ ماركس به جايگاه زنان در جامعه سرمايه دارى توجهى نداشت و اخلاقيات، عدالت و تساوى حقوق در نظر او مردود بود و تنها هدف وى رسيدن به توضيحى علمى براى بهره كشى نظام سرمايه دارى از طبقه كارگر به قصد سرنگون كردن اين نظام بود.( فمينيسم اسلامى چالش دمكراتيك يا چرخشى تئوكراتيك، نيره توحيدى، مجله كنكاش، 1376)

به نظر ماركس، در جوامع اوليه بشرى، از ساختار خانوادگى كنونى خبرى نبود و مردم به صورت شبكه‏هاى گسترده خويشاوندى به هم پيوند مى‏خوردند. با پيدايش مالكيت خصوصى و جايگزينى اقتصاد شبانى و كشاورزى، شكست تاريخى جنس زن رقم خورد. مردانِ مدعىِ مالكيت ابزار توليد شدند و نياز به نيروى كار آنان را واداشت تا همسران و فرزندان را به اطاعت خود وادارند. تفكرات ماركسيستى، اطاعت جنس زن از مرد را ريشه‏دار در مسائل اقتصادى مى‏داند و توجهى به ماهيت زيست شناختى زنان ندارد.

بعد از ماركس، انگلس دست به نوآورى در ديدگاه‏ها و ايدئولوژى مكتب ماركسيسم زد؛ تا نظريه‏اى ارائه دهد كه نسبت به حقوق زنان موجّه باشد. در ديدگاه كلىِ ماركس و انگلس تفاوت چندانى نمى‏بينيم. به نظر آنان، خانواده اولين نهاد اجتماعى است كه تقسيم كار نابرابر در آن صورت مى‏پذيرد و بايد نابود گردد. ماركس مى‏گويد:«خانواده براى رفع نيازهاى نظام سرمايه‏دارى و مشخصا به دليل خواست مردان براى انتقال ميراث خود به وارثان مشروع شكل گرفت.»( نظريه‏هاى جامعه‏شناسى در دوران معاصر، جورج رتنور)

بنا بر نظر فمينيست‏هاى ماركسيست، تحولات اقتصادى منشأ فرودستى زنان و انقلاب صنعتى و نفى سرمايه‏دارى عامل رهايى زنانى از وضعيت كنونى مى‏باشد.

ادامه نوشته

بررسی علل تنوع مکاتب فمینیستی

در زمينه علل پيدايش مكاتب متعدد فمينيستى، به ويژه در شرايطى كه آنها حركت خود را در راستاى آزاد نمودن زن از ستم مردان مى‏دانند، بايد گفت: هر كدام از اين ديدگاه‏ها و مكاتب به فراخور پيدايش و بالندگى خود، در دامن مكتبى خاص رنگ و بو و حال و هواى همان مكتب فكرى - فلسفى را اخذ نموده است؛ و اين كليت مورد اعتماد، به تناسب بستر رشد خود از عوامل و مسائل محيطى اش تأثير پذيرفته است.

بنا به نظر دريك ويلفورد، بهتر است به جاى واژه فمينيست، از فمينيست‏ها استفاده كرد؛ زيرا گرايشات فمينيستى به قدرى مختلفند كه نمى‏توان آنها را در يك مفهوم واحد جمع آورى كرد. از آن‏جا كه فمينيست‏ها بر اساس آموزه‏هاى مكاتب فكرى، فلسفى و سياسى، ديدگاه‏هاى خود را ترويج مى‏دهند و علت فرودستى زنان را تحليل مى‏كنند؛ مى‏بايد علل پيدايش تنوع ديدگاه‏هاى فمينيستى را در وابستگى جنبش‏هاى طرفدار حقوق زن به اين مكاتب بدانيم. از طرف ديگر، وجود و ظهور اين مكاتب مختلف فمينيستى بيانگر اين است كه فمينيسم به تنهايى يك مكتب و ايدئولوژى مستقل نيست، بلكه تنها جريانى تاريخى و اجتماعى است.

تمام فمينيست‏ها معتقدند نژاد زن همواره تحت تبعيض مردان بوده است؛ به گونه‏اى كه عرصه فرهنگ و تاريخ را در نورديده و در اكثر نقاط جهان تأثير به‏سزايى در عادات و رسوم مردم بر جاى گذاشته و فرودستى زنان در تمام زواياى فرهنگ ملل مختلف نمايان است. اين كلّيت مشكلى است كه تمام نحله‏هاى فمينيستى خود را متكفّل حل آن مى‏دانند؛ اما در مرحله ارائه طرح و برنامه براى حل اين مشكل دچار اختلافات فاحشى شده‏اند، به طورى كه هيچ تعريف واحدى از فمينيسم ندارند.

خانم روژه كاوز ـ از فمينيست‏هاى مشهور ـ در اين خصوص مى‏گويد: «من خودم نفهميدم كه بالاخره فمينيسم چيست؟ تقريبا هيچ معنايى را به عنوان هويت اصلى تفكر فمينيسم در دنياى غرب نداريم؛ الاّ صرفا در همين حد كه زن به دليل هويت جنسى‏اش، گرفتار تبعيض در دنيا است و چه در نيازهاى مشخص زنانه‏اى و چه نيازهاى عام انسانى، همواره به خاطر جنسيتش ناديده گرفته شده است. در اين حد مى‏توان توافق كرد؛ اما اين حد بسيار مبهم و كلى است و بعد از آن همه چيز در باب فمينيسم، غامض و اختلافى مى‏شود».

با نگاهى دوباره به عمق گرايشات فمينيست‏ها، مى‏توان دريافت كه همگى آنان به نوعى معتقد به آرمان برابرى‏اند. خانم نيره توحيدى شما نويسنده «فمينيسم، دمكراسى و اسلامگرايى»، معتقد است مى‏توان اصول و حداقل هايى را يافت كه مورد توافق همه بوده است. لذا تعريف او از فمينيسم چنين است: اعتقاد به برابرى حقوق، فرصت‏ها، امكانات و منزلت اجتماعى زن و مرد و تلاش در جهت از بين بردن سلطه جويى جنسى و مرد سالارى و پايان بخشيدن به ستم، تبعيض و خشونت عليه زنان.

بنابراين، آن‏چه تمام فمينيست‏ها بر آن اعتقاد دارند و نقطه اشتراك آنها مى‏باشد؛ در دو مسئله خلاصه مى‏شود:

اولاً، زنان به دليل جنيست خود گرفتار تبعيض هستند. ثانيا، اين تبعيض بايد رفع شود؛ كه لازمه آن، اصلاح نظام اقتصادى، اجتماعى و سياسى است.

در نقطه مقابل، تمام فمينيسم، در دو مسئله اساسى با هم اختلاف نظر دارند؛ كه اين اختلاف، خود سبب تشكيل گروه‏هاى متعدد فمينيستى شده است: علت فرودستى زنان و راه حل اصلاحِ وضعيت زنان.

بررسی علل پیدایش فمینیسم

شناخت فمينيسم ، به عنوان مكتبى كه دفاع از حقوق زنانى را به همراه خود يدك مى‏كشد، نياز به بحث تاريخى و اجتماعى در فرهنگ و تاريخ غرب دارد كه اين نوشتار گنجايش آن را ندارد؛ اما براى بررسى علل پيدايش فمينيسم، ناچاريم مقوله زن و حقوق او را از منظر تاريخى، به طور خلاصه بيان كنيم.

در روم باستان، زنان از حقوق اجتماعى برخوردار نبودند و از ارث محروم بودند. پس از مرگ شوهر، زن مانند ساير اشياء، به ورثه منتقل مى‏شد. روميان با آن‏كه در قوانين و حقوق، پيشرفت كرده بودند؛ اما افكار عامه نسبت به زنان، متمايل به خشونت و سختگيرى بود.( زن، مرد، كدام تصوير؟، مصطفى ملكيان، مجله زنان، شماره 1364)

در دمكراسى آتن، زنان با بردگان و ولگردها برابر بودند و حق رأى و مالكيت اقتصادى نداشتند؛ به گونه‏اى كه به زنان اجازه خريد و فروش در اشياء گران‏تر از بيست من جو نمى‏دادند.( نوانديشى دينى و فقه زنان، عليرضا علوى تبار، مجله زنان، شماره 1358)

با سقوط امپراطورى روم، فضاى اجتماعى به تدريج تحت تأثير آموزه‏هاى مسيحيت، تلطيف شد. قرون وسطى، دوران راحت باش براى زنِ اروپاى قديم بود. در قرن‏هاى ششم و هفتم ميلادى كه با گسترش تعاليم مسيحيت همراه بود، زنان حتى در ديرها و كليساها به اندازه مردان سهم داشتند و به رياست برخى ديرها هم نائل مى‏شدند. در واقع، مى‏توان گفت مسيحيت نگاهى كرامت گونه به زن داشت؛ به طورى كه توانست نگاه جاهليت قبل از مسيحيت را نسبت به زن تغيير دهد؛ چون اين دين بر پايه زنى بزرگ به نام مريم عليهاالسلام بنا نهاده شده بود. اين، دليلى محكم است بر رد نظريه‏اى كه فمينيسم را زاييده آموزهاى مسيحيت مى‏داند.

در قرن‏هاى دهم و يازدهم ميلادى، زنان آرام آرام وارد مسائل سياسى، حكومتى و قضايى شدند. اين دوره، مقارن بود با ورود و نفوذ اسلام به اروپا كه ره‏آورد بزرگ اين نفوذ، افزايش حرمت حقوق زن در جامعه و فرهنگ اروپا مى‏باشد.

در سده‏هاى سيزدهم و چهاردهم ميلادى، ساختار اقتصادى و اجتماعى اروپا متحول شد و تضييقات حقوقى زنان و كاهش حرمت و كرامت زن اروپايى شكل گرفت. بيش‏ترين دوران تهاجم به كرامت زن و حقوق مادى و معنوى او در غرب بعد از رنسانس بود؛ دورانى كه از آن به مرگ مدنى زن تعبير شده است. اوج اين تهاجمات در قرن‏هاى پانزدهم و شانزدهم ميلادى بود. در اين دوران شاهد هستيم كه زنان خلاق در عرصه علم و هنر و ادبيات، مجبورند آثارشان را با نام‏هاى مردانه امضا كنند؛ مثلاً كشفيات مهم نجومى تيكو براهه، حاصل زحمات و تلاش‏هاى علمى خواهرش بود. در قرن‏هاى هفدهم و هيجدهم ميلادى، كه با تشديد سكولاريزاسيون در اخلاق و فرهنگ، تمركز ثروت، مبادلات بردگان و فقير شدن بخشى از بشريت همراه بود، شرافت انسان در اروپا، به ميزان توليد كالا و پس اندازهاى مادى او تنزل كرد. در اين بين، وضع زنان وخيم‏تر از مردان بود. تحولات رنسانس باعث خلق تفكرات الحادى و مادى، انسان مدارى، فردگرايى و اومانيسم در اروپا شد.

فرآيند اين تحولات، سبب خيزش زنان بود كه خواستار اعاده حيثيت و شرافت و حقوق تضييع شده خود بودند و اين، سر آغازى شد براى پيدايش فمينيسم در غرب.

نهضت فمينيسم شكل گرفت تا بيان كند كه زن در دنياى مدرن امروزى به بن بست رسيده است و براى رهايى او از اين بن بست بايد چاره‏اى انديشيد. زن غربى نيز فمينيسم را يگانه حامى حقوق و كرامت از دست رفته خود پنداشته، آن را نقدِ قوانين ناعادلانه، ساختار قدرت، فرهنگ، ارزش‏ها و سنت‏هاى مردسالارانه جامعه مى‏داند.( فمينيسم اسلامى و جنبش‏هاى زنان ايرانى، حامد شهيديان، پاييز 1377)

سير تاريخى پيدايش فمينيسم را مى‏توان به دو بخش اساسى موسوم به موج‏هاى دوگانه تقسيم كرد.

موج اول فمينيسم، اشاره به جنبش‏هاى فمينيستى اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ميلادى داشت و محور فعاليت‏هاى آنها كسب حقوق مساوى براى زنان، به ويژه حق رأى، بود.

موج دوم در اواخر دهه 60 و تمامِ دهه 70 قرن بيستم ميلادى، اعتراض مجددى است به عدم تساوى زنان.

اين دو موج فمينيستى مدعى اند كه حوزه‏اى هستند با انديشه‏ها، تاريخچه و كاركردهاى خاص خود؛ اما در عمل ما بين اين انديشه‏ها و كاركردها هيچ وحدتى وجود ندارد.

فمینیسم چیست ؟

مطمئناً شما هم مثل من بارها کلمه فمينيسم رو شنیدید ، تا حالا شده که بهش فکر کنید که فمینیسم چیه ؟ درباره چی حرف می زنه ؟ یا از کی دفاع می کنه ؟ اصلا چی شده که فمینیسم به وجود اومده ؟ یا سوال هایی از این دسته ....

من که تا حالا فقط اسمش رو شنیده بودم و می دونستم که درباره حقوق زن ها صحبت می کنه و چیز بیشتری هم در موردش نمی دونستم تا اینکه یه کتاب به نام اسلام و فمینیسم کاری از مرکز جهانی علوم اسلامی نظرم رو جلب کرد تا یکمی در مورد فمنیسم اطلاعات جمع کنم . اگه شما هم موافقید در این باره اطلاعاتی جمع کنید و تو خوندن این کتاب منو همراهی کنید ، لطفاً ادامه مطلب رو بخونید .

توضیح عکس : شاید بگید که این عکس چه ربطی به این موضوع داره . علت من برای گذاشتن این عکس اینه که زن و مرد رو هم می تونیم مثل این دو تا سیب فرض کنیم که درسته رنگ و مزه شون فرق می کنه ، اما به هر دوشون میگیم سیب و هر دو یک خاصیت رو دارن و هیچ کدوم جای دیگری رو نمی گیره !

زن و مرد هم هر دو از یک نوعنند ، ولی با ویژگی های متفاوت ، که همین تفاوتشون باعث شده که در کنار هم باشن و یه زندگی قشنگ رو ایجاد کنن ، به نظر من اصلا اگه این تفاوته نبود دنیا دیگه ارزشی نداشت و اصلا به وجود نمی اومد .  نظر شما چیه ؟

ادامه نوشته